عزیز دل مامان و بابا
پسرگلم نمیدونی من وبابا چقدر هیجان داشتیم تا وقتی که خانم دکتر به من گفت بچه ات پسره و من انقدر خوشحال شدم که خدا تو رو به ما داده و از ته دل ذوق میکردم ووقتی از در اتاق بیرون اومدم تحمل نکردم تا به بابا نزدیک بشم و همون لحظه بابا مهدی هم سرپا منتظر من بود ومنم از دور با لب خونی بهش گفتم بچمون پسسسره۰هیچ وقت این لحظه ها رو فراموش نمیکنم و از خدا میخام که تو سلامت به دنیا بیای و تو رو تو آغوشم بگیرم و از بودنت لذت ببرم عزیزم۰
نویسنده :
مامان و بابا
12:37